«شهید مظلوم‌ یک‌ عادتی‌ داشت‌ که‌ در بین‌ سخنرانی‌اش‌ که‌ گرم‌ می‌شد می‌ایستاد. یک‌ نگاهی‌ به‌ مستمعین‌ می‌کرد. دور تا دور جلسه‌ مجلس‌ همراه‌ هستند، نیستند؟ یک‌ مرتبه‌ ایشان‌ ایستاد، توجهی‌ به‌ مستعمین‌ کرد و گفت‌ بچه‌ها بوی‌ بهشت‌ می‌آید. شما هم‌ می‌فهمید؟ به‌ همان‌ تعبیر خودمانی‌ و خیلی‌ لطیف‌ گفت‌ «بچه‌ها! بوی‌ بهشت‌ می‌آید.» […]

«شهید مظلوم‌ یک‌ عادتی‌ داشت‌ که‌ در بین‌ سخنرانی‌اش‌ که‌ گرم‌ می‌شد می‌ایستاد. یک‌ نگاهی‌ به‌ مستمعین‌ می‌کرد. دور تا دور جلسه‌ مجلس‌ همراه‌ هستند، نیستند؟ یک‌ مرتبه‌ ایشان‌ ایستاد، توجهی‌ به‌ مستعمین‌ کرد و گفت‌ بچه‌ها بوی‌ بهشت‌ می‌آید. شما هم‌ می‌فهمید؟ به‌ همان‌ تعبیر خودمانی‌ و خیلی‌ لطیف‌ گفت‌ «بچه‌ها! بوی‌ بهشت‌ می‌آید.» چهره‌اش‌ خیلی‌ شادمان‌ و خندان‌ بود.این‌ جمله‌ را ایشان‌ گفت‌ و دیگر تمام‌ شد.